روایت یک پرستار وقتی فرمانده عراقی به او میگوید من دشمن توام چرا از من پرستاری میکنی؟
تاریخ انتشار: ۹ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۰۳۰۴۸
همشهری آنلاین- مژگان مهرابی: حرفهاش پرستاری است اما کتاب هم مینویسد. کتابی که نوشته در واقع خاطراتی است که از دوران دفاعمقدس دارد؛ از حوادث تلخ و شیرین آن زمان. بهترین و شیرینترین لحظات زندگیاش را برای رسیدگی به مجروحانی سپری کرده که برای دفاع از وطن خود را آماج تیر و گلولههای دشمن کرده بودند.
سهیلا فرجامفر از پرستارهای نمونه کشور است که در ۸سال جنگ تحمیلی استراحت و تفریح را بر خود حرام کرد و در کنار رزمندهها ماند و بعد از آن برای اینکه ایثار و مقاومت رزمندهها از یاد نرود هرچه شنیده و دیده بود به رشته تحریر درآورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از خونگرمبودن و خوشمشرب بودنش میتوان پی برد جنوبی است. لهجه جنوبی دارد، چندسالی میشود که فرجامفر از حرفه پرستاری بازنشسته شده اما همچنان فعال است و همه وقت و توان خود را برای خدمت به مردم صرف میکند. به سالهای دور میرود؛ سال۱۳۵۶. زمانی که از دانشکده پرستاری نیروی هوایی ارتش فارغالتحصیل شد. با همسرش همکار و همرشته بودند و همین باعث شد به پایگاه هوایی دزفول منتقل شوند.
فرجامفر تا قبل از شروع جنگ زندگی آرامی داشت؛ نه دلهره و نه نگرانی را تجربه نکرده بود. یک پسرش سال۱۳۵۸و دیگری سال۱۳۵۹به دنیا آمده بودند و سرش حسابی به زندگی و کار گرم بود. تا اینکه برای شرکت در جشن عروسی یکی از اقوام آبادانیاش دعوت شد و به زادگاهش رفت. او این جشن را فرصت مناسبی میدانست تا فامیل و دوست و آشنا را ببیند؛ بیآنکه بداند سرنوشت چه برایش رقم زده است.
در یکی از روزها که همه خانواده دور سفره صبحانه نشسته بودند ناگهان صدای مهیبی بلند شد و بهدنبالش دیوارهای خانه شروع به لرزیدن کرد. سقف خانه فروریخت و ولولهای برپا شد. او همراه با چند نفر دیگر تا سر کوچه رفتند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. ناگهان هواپیماهای عراقی را در آسمان دیدند که بمب روی سر مردم میریزند. فرجامفر از آن روز تلخ میگوید: «هواپیماهای عراقی آنقدر پایین بودند که بهراحتی مردم را به رگبار بسته بودند. جلوی چشمانم همشهریهایم مثل برگهای پاییزی روی زمین میافتادند. جوی خون راه افتاده بود. سریع خودم را به بیمارستان شرکتنفت رساندم. میخواستم کمک بدهم.»
عراقیها در چند قدمی آبادان وضعیت بدی بود. آدمها در خون خود میغلتیدند. لحظهای صدای انفجار بمب قطع نمیشد. مردم آبادان وحشت کرده بودند. آنجا بود که متوجه شدند عراقیها وارد خرمشهر شده و تا پشت راهآهن آبادان آمدهاند. فرجامفر به یاد میآورد: «مردان فامیل تصمیم گرفتند خودشان بمانند و زن و بچهها را به جای امنتری بفرستند. خالهام بهبهان بود. ۲۵زن و بچه را سوار یک ماشین شورلت کردند و راهی شدند.
من هم بچههایم را به مادرم سپردم و خودم به دزفول رفتم.» وقتی به پایگاه هوایی دزفول رسید، فضای آنجا را جور دیگری دید. مثل قبل نبود. نهتنها کادر نظامی که کادر درمانی در آمادهباش بودند. دوری از فرزندانش از یک سو و جو حاکم از سوی دیگر اذیتش میکرد. دیدن آن همه مجروح دلش را به درد میآورد. خیلیشان جلوی چشمان او شهید میشدند و هر بار بیشتر از پیش شکسته میشد. او خاطره تلخی از کار در بیمارستان پایگاه هوایی دزفول تعریف میکند: «یک بار که دزفول موشکباران شد آمبولانسها آژیرکشان یکی پس از دیگری میآمدند. از یکی از آنها مادری خارج شد با کودکی که در آغوش داشت.
در یک دست پسرک شیشه شیر بود و در دست دیگرش بسته پفک. او را از مادرش گرفتم به اتاق عمل بردم. به یاد پسر خودم افتادم که چند روزی او را ندیده بودم. بچه در اتاق عمل تمام کرد و من مستاصل از اینکه چطور چنین خبری را به مادرش بگویم. از در بیرون رفتم تا مادرش را دیدم فقط به او خیره شدم و روی زانوهایم نشستم. مادر بچه از حالیکه داشتم همهچیز را فهمید. همدیگر را در آغوش گرفتیم و گریه کردیم.»
پرواز مرتضیهر بار عملیاتی صورت میگرفت فرجامفر و دیگر همکارانش میدانستند مجروحان زیادی به بیمارستان پایگاه هوایی دزفول میآوردند. گاهی پیش میآمد جراحت رزمندهها شدید بود و برای درمان باید به شهرهای بزرگتر و بیمارستانهای مجهزتر منتقل میشدند. اینجا بود که پرستارها موظف بودند مجروحان را همراهی کنند؛ کاری که جز ترس و اضطراب پیامد دیگری برای پرستارها نداشت. فرجامفر هنوز طعم گزنده آن سفرها را به یاد دارد؛ «معمولا مجروحان را با هواپیماهای سی- ۱۳۰منتقل میکردند. ما هم ناچار باید همراهشان میرفتیم.
احتمال اینکه توسط یک هوایپمای عراقی مورد هدف قرار بگیریم زیاد بود. اما این خطر را به جان میخریدیم. تا بتوانیم مراقب مجروحان باشیم و برای نجات آنها همه سعیمان را بهکار میگرفتیم. یادم میآید یکی از این مجروحان نامش مرتضی بود. مرتب لبهایش خشک میشد و احساس تشنگی میکرد. با دستمال نمدار لبهایش را خیس میکردم تا عطشاش کمتر شود. او در آن حال سلامی به امامحسین(ع) داد و نگاهش به سقف خیره شد. صدایش کردم جواب نداد. فهمیدم شهید شده است.»
روزهای سخت پرستاری از دشمندر دوران دفاعمقدس، پزشکان و پرستاران، بین مجروحان و رزمندههای ایران و دشمن فرقی نمیگذاشتند و تمام سعی خود را برای حفظ جان مجروحان انجام میدادند. فرجامفر به این موضوع اشاره کرده و میگوید: «هر روز از اینکه جوانان کشورم را مجروح و با آن شرایط میدیدم روحیهام خراب میشد. اما وقتی ایمان و اراده رزمندهها را میدیدم بهخودم مسلط میشدم.
جوانی را در بیمارستان ما بستری کرده بودند که چشمهایش را از دست داده بود. کلی گریهام گرفت و مانده بودم چطور این خبر بد را به او بدهم اما وقتی بههوش آمد و متوجه شد با طمانینه گفت که چشمهایم را با خدا معامله کردم. صبرش به من قوت داد. تحسینش کردم». اما سختتر درمان اسرای عراقی بود؛ کسانی که مردمش را به شهادت رسانده بودند.
« یکبار خلبان عراقی را در بیمارستان بستری کرده بودند و باید به او رسیدگی میکردم. غیظ همه وجودم را گرفت اما همین که خواستم وارد اتاق شوم به یاد فرمایش امیرالمومنین(ع) افتادم: «با یتیمان و اسیران مهربان باشید.» خشمام را فروخوردم و با ذکر صلواتی مشغول پانسمان شدم. مقداری کمپوت به او دادم و تیمارش کردم. خلبان عراقی از رفتار من متعجب کرد و به زبان انگلیسی گفت من دشمن تو هستم چطور از من پرستاری میکنی؟ و جواب دادم من فقط به وظیفه انسانی خودم عمل میکنم.»
کفشهای سرگرداناوخاطرات زیادی از جنگ دارد آنقدر که بیانشان ساعتها و شاید روزها زمان نیاز داشته باشد؛ از لحظه دردکشیدن یک مادر باردار، از تولد نوزادی که پدرش فقط صدای او را شنید و عمرش کفاف نداد که فرزندش را ببیند. از جوانی که هنوز پشت لبش سبز نشده بود و چشمهایش را از دست داده بود. فرجامفر همه حوادث را چون گنجینهای در ذهن خود حفاظت کرده و هر محفلی پیش بیاید آنها را برای دیگران بازگو میکند. مبادا فداکاری رزمندهها و دیگر کسانی که در دفاعمقدس نقش داشتهاند فراموش شود.
برای همین بعد از جنگ دانستههای خود را جمعآوری کرد و در کتابی به نام «کفشهای سرگردان» به رشته تحریر درآورد. با اینکه تجربه نویسندگی نداشت اما آنقدر خوب نوشت که با خواندن این کتاب میتوان وقایع تلخ و شیرین جنگ را به خوبی درک کرد. اما اینکه چرا این عنوان را انتخاب کرده از زبان خودش میشنویم. «بعد از چند روز کار کردن تصمیم گرفتم به خانه بروم و بچههایم را ببینم.
وارد ساختمان شدم مدیر مجمتع من را صدا زد و گفت از وقتی اقوام جنگزدهتان اینجا آمدهاند هر روز ۱۰جفت کفش سرگردان جلوی در خانه شماست! حرفش من را به یاد رزمندهای انداخت که در گرمای خوزستان بهدلیل نداشتن پوتین مسافت زیادی را پیاده راه رفته و پاهایش تاول زده بود. با خودم گفتم کفشهای سرگردان، کفش آن رزمنده است یا اقوام جنگزده من!»
ناگفتههایی درباره انتخاب رهبری | مرجعیتی که با پیام خود به مجلس خبرگان انتخاب مقام معظم رهبری را تایید و مایه دلگرمی دانست
کد خبر 724426 منبع: روزنامه همشهری برچسبها دفاع مقدس تاریخ عمومی ایرانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: دفاع مقدس دفاع مقدس تاریخ عمومی ایران پایگاه هوایی دزفول دفاع مقدس رزمنده ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۰۳۰۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رادان : دشمن می خواهد از خاکریز عفاف و حجاب بگذرد ؛ اگر موفق شود دیگر چیزی برای ما نخواهد ماند
فرمانده کل انتظامی کشور گفت: دشمن میخواهد از خاکریز عفاف و حجاب بگذرد، بعضی از خاکریزها تعیین کننده است چه حفظ آن و چه از دست دادن آن. به گزارش ایسنا و بنابر اعلام خبرگزاری پلیس، سردار احمدرضا رادان در جمع اساتید و طلاب مدرسه عالی فقهی امام علی بن موسی الرضا (ع) و خانواده های معزز شهدای حریم و حرم، اظهار داشت: قصه پرغصه امروزهای ما در آمیختگی شبهه، شک، تردید با یقینی حاصل از فقه و علم و عمل است؛ یعنی شبهه بین حجاب با دلایل و برهان قانون مسائل فقهی و عقلی با شبهاتی که حریف و دشمن و خودی نادان در برابرش قرار می دهند. وی به اظهارات مقام معظم رهبری در این باره اشاره کرد و افزود: این قصهای که صورت گرفته، برنامه دشمن است دشمن با برنامه کامل با هدفگذاری کامل و دقیق و البته پا به کار و مصمم است چون اگر به هدف برسد به همه چیز رسیده است و اگر از این مسیر عبور کند از همه جا می گذرد. سردار رادان ادامه داد: دشمن میخواهد از خاکریز عفاف و حجاب بگذرد، بعضی از خاکریزها تعیین کننده است چه حفظ آن و چه از دست دادنش وقتی به شهید "علم الهدی" گفتند خرمشهر سقوط کرد گفت دعا کنید دل را از دست ندهیم خرمشهر را می توان پس گرفت اما اگر دل سقوط کند خرم شهرها پس از خرمشهر سقوط می کند وآن وقت است که در شهرهای سقوط کرده زندگی خواهیم کرد. فرمانده کل انتظامی کشور اضافه کرد: دشمن دست روی موضوع مهمی برای شکستن ما قرار داده است، اگر موفق شود دیگر چیزی برای ما نخواهد ماند. وی اضافه کرد: 32 سازمانی که در این نظام مسئول بودند برای ساماندهی حجاب و عفاف نه تنها کار خودشان را نمی کنند بلکه شبهه و شک و تردید در دل مردم نیز می اندازند، دل کسانی که ایجاد شبهه و شک و تردید میکنند، تسخیر دشمن شده است. سردار رادان با اشاره به داستان "اندلس" توصیه کرد که چگونه خانوادهها از هم پاشیدند این یعنی سقوط و شکست، مسئله حجاب یک مسئله فرهنگی و اجتماعی است و ما به این مسئله معتقد هستیم، همچنین اعتقاد داریم خیلی از آسیب های اجتماعی ریشه در مسائل فرهنگی و اجتماعی دارد. فرمانده کل انتظامی کشور اعلام داشت: بی حجابی دل ها را به سقوط می کشاند و بی غیرتی، بی حیایی و بی عفتی را به دنبال خواهد داشت در این صورت دیگر کسی برای ارزش های اسلامی سینه سپر نمی کند و به افرادی بی تفاوت بدل خواهند شد. الحمدالله خداوند مردم را پشت سر ما قرار داد و این را به دل مردم انداخت که به میدان آمده و حمایت و پشتیانی می کنند. سردار رادان تصریح کرد: امروز ما افتخار داریم در محضر خانواده شهدا، اساتید علم و عمل سوگند یاد می کنیم، در مسیر اجرای طرح نور به لطف خدا و نظر ائمه اطهار (ع) و حمایت و پشتیبانی شما، هیچ تردیدی به خود راه نخواهیم داد، تیرهایی که به سمت ما رها می شود مبارک می دانیم و اگر زخمی به ما برسد آن را ذخیره آخرت خود می دانیم. وی تاکید کرد: ما پای همه کار هستیم البته طلاب، خانواده های شهدا و اساتید اگر ساکت باشند مطمئناً در دل شما هم تردید ایجاد می کنند و بعد خواهند گفت همه مخالف شما هستیم پس ما معتقدیم مسئله حجاب و عفاف نباید به سطح انتظامی برسد و باید با فرهنگی و اجتماعی حل شود که کار به جایی برسد تا نگویند چرا حل نکردید. فرمانده کل انتظامی کشور خاطرنشان کرد: هدف دشمن سنگ افکنی به پیشانی ماست از همه شما عزیزان و از مسئولان این مدرسه فقهی و از خانواده شهدا و از قلم و بیان شما قدردانی می کنم و از همکارانم نیز تشکر می کنم که زخم می بینند، ولی کم کاری نمی کنند و محکم پای کار ایستاده اند. کانال عصر ایران در تلگرام